از آن روزيعني 16 آذر 1332، نه سال ميگذرد ولي وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گويي همه را به چشم ميبينم ؛ صداي رگبار مسلسل در گوشم طنين مياندازد ، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را ميلرزاند ، آه بلند و ناله ي جانگداز مجروحان را در ميان اين سکوت دردناک ميشنوم ، دانشکده ي فني خون آلود را در آن روز و روزهاي بعد به راي العين ميبينم.
آن روز ساکت ترين روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثهاي را نشان ميداد ، دانشجويان بياندازه آرام و هوشيار بودند که به هيچ وجه بهانهاي به دست کودتاچيان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد ؟ و چطور سه نفر از بهترين دوستان ما، بزرگنيا، قندچي و رضوي به شهادت رسيدند ؟
از روز 14 آذر تظاهراتي که در گوشه به وقوع ميپيوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عدهاي دستگير شدند. روز 15 آذر مجددا تظاهرات بي سابقه اي در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکدههاي پزشکي، حقوق و علوم ، دندانپزشکي، تظاهرات موضعي بود و جلوي هر دانشکده مستقلا انجام ميگرفت و سرانجام با يورش سربازان خاتمه مييافت و عدهاي دستگير شدند. در بازار نيز همزمان با تظاهرات دانشجويان، مردم دست به اعتصاب زده شروع به تظاهرات کردند و عدهاي به وسيله مامورين نظامي گرفتار شدند.
ضمناً در تاريخ 24 آبان اعلام شده بود که نيکسون معاون رييس جمهور آمريکا از طرف آيزنهاور به ايران ميآيد. نيکسون به ايران ميآمد تا نتايج « پيروزي سياسي اميد بخشي که در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي شده است » (نقل از نطق آيزنهاور در کنگره آمريکا بعد از کودتاي 28 مرداد) را ببيند.
دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند که هنگام ورود نيکسون ، ضمن دمونستراسيون عظيمي ، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداري خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات عليه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه «حکيم فرموده» همه جا به چشم ميخورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نيکسون حتمي مينمود.
ولي اين تظاهرات براي دولتيان خيلي گران تمام ميشد زيرا تار و پود وجود آن ها بستگي به کمک سرشار آمريکا داشت. اين بود که دستگاه براي خفه کردن مردم و جلوگيري از تظاهرات از ارتکاب هيچ جنايتي ابا نداشت. روز 15 آذر يکي از دربانان دانشگاه شنيده بود که تلفني به يکي از افسران گارد دانشگاه دستور ميرسد که « بايد دانشجويي را شقه کرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نيکسون صداها خفه گردد و جنبدهاي نجنبد...».
دولت بغض و کينه شديدي به دانشگاه داشت. زيرا دانشجويان پرچمدار مبارزات ملي بودند و با فعاليت مداوم و موثر خود هيات حاکمه را به خطر و سقوط تهديد ميکردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاريان را کم و بيش مجبور به سکوت کرد ولي دانشگاه همچنان خاري در چشم دستگاه مي خليد و دست از مبارزه بر نميداشت و دستگاه همچون درنده خونخواري به کمين نشسته دندان تيز کرده بود که از دانشجويان مبارز دانشگاه انتقام بگيرد. انتقامي که عبرت همگان شود.
اين بود که به خاطر انتقام از دانشجويان و به بهانه تظاهرات عليه تجديد رابطه با انگلستان و براي جلوگيري از تظاهرات در مقابل نيکسون جنايت بزرگ هيات حاکمه ايران در صبح روز دوشنبه شانزده آذر ماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پيوست. صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه ، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق العاده سربازان و اوضاع غير عادي اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهاي را پيش بيني ميکردند. نقشه پليد هيات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجويان حتي الامکان سعي ميکردند که به هيچ وجه بهانهاي به دست بهانه جويان ندهند. از اين رو دانشجويان با کمال خونسردي و احتياط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمايي عدهاي کارآگاه به راه افتادند.
حدود ساعت 10 صبح موقعي که دانشجويان در کلاسها بودند، چندين نفر از سربازان دسته "جانباز " به معيت زيادي سرباز معمولي رهسپار دانشکده فني شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فني که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بوديم. آقاي مهندس شمس استاد نقشه برداري تدريس ميکرد. صداي چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش ميرسيد. اضطراب و ناراحتي بر همه مستولي شده بود و کسي به درس توجه نميکرد. در اين هنگام پيشخدمت دانشکده مخفيانه وارد کلاس شده به دانشجويان گفت: « بسيار مواظب باشيد. چون سربازان ميخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلاميه يا روزنامهاي داريد از خود دور کنيد (آن روز «راه مصدق» و اعلاميههاي نهضت مقاومت ملي به وفور در دانشگاه پخش ميشد.) مهندس خليلي به شدت عصباني است و تلاش ميکند از ورود سربازان به کلاس جلوگيري کند ولي معلوم نيست که قادر به اين کار باشد » او مهندس خليلي و دکتر عابدي رييس و معاون دانشکده فني با تمام قوا ميکوشيدند از ورود سربازان به کلاس جلوگيري کنند. ولي سربازان نه تنها به حرف آنها اهميتي ندادند بلکه آنها را تهديد به مرگ کردند. تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز«جانباز» با مسلسل سبک وارد کلاس شدند.
آغاز درگيريها
عدهاي از سربازان، دانشکده فني را به کلي محاصره کرده بودند تا کسي از ميدان نگريزد.اکثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاي جنوبي و غربي دانشکده خارج شوند. در اين ميان بغض يکي از دانشجويان ترکيد. او که مرگ را به چشم ميديد و خود را کشته ميدانست ديگر نتوانست اين همه فشار دروني را تحمل کند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شکل شعارهاي کوتاه بيرون ريخت:« دست نظاميان از دانشگاه کوتاه ». هنوز صداي او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند، به کلي غافلگير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشي بود. دانشجويان يکي پس از ديگري به زمين ميافتادند به خصوص که بين محوطه مرکزي دانشکده فني و قسمتهاي جنوبي سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشيني عده زيادي از دانشجويان روي اين پلهها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.
اجساد خونآلود شهيدان و آن همه نالههاي پرشورشان نه تنها در دل سنگ اين جلادان اثري نکرد بلکه با مسرت و پيروزي به دستگيري باقيمانده دانشجويان پرداختند. هر که را يافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دستهاي بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پيروزي خود را براي يزيد زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دريافت دارند. در اين واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فني بياندازه به دانشجويان کمک کردند.
بدين ترتيب سه نفر از دوستان ما بزرگنيا، قندچي و شريعت رضوي شهيد و بيست و هفت نفر دستگير و عده زيادي مجروح شدند. هنگام تيراندازي بعضي از رادياتورهاي شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحين در آميخت و سراسر محوطه مرکزي دانشکده فني را پوشاند، طوري که حتي پس از ماهها از در و ديوار دانشکده فني بوي خون ميآمد. مامورين انتظامي پس از اين عمل جنايتکارانه و ناجوانمردانه از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده براي پوشاندن آثار جرم خود خونها را پاک کردند ولي ماهها اثر خون در گوشه و کنار ديده ميشد و سالها جاي گلولهها بر در وديوار دانشکده فني نمايان بود و تا زمين ميگردد و تاريخ وجود دارد، ننگ و رسوايي بر کودتاچيان خواهد بود.
جريان اين فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کينه آزاديخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پيروي از دانشکده فني و به عزاي شهداي آن در اعتصاب عميقي فرورفت. بعد از ظهر آن روز دانشجويان با کراوات سياه از دانشکده حرکت کردند و با سکوت غمآلود و ماتم زده رهسپار خيابانهاي مرکزي شهر شدند و مخصوصاً در خيابانهاي لالهزار و استانبول انبوه دانشجويان عزادار نظر هر رهگذري را جلب و او را متوجه اين جنايت عظيم ميکرد. بيشتر دانشکدههاي شهرستانها نيز براي پشتيباني از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زيادي از سازمانهاي دانشجويي خارج از کشور نيز به عمل وحشيانه و خصمانه دولت به شدت اعتراض کردند. در مقابل سيل اعتراض، جنايتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجويان براي گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نيز اجباراً تيرهايي به هوا شليک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند.
يکي از مجلات، با آنکه سانسور شديدي وجود داشت و کسي جرات نميکرد عليه دستگاه کلمهاي بنويسد به مسخره نوشته بود که «اگر تيرها هوايي شليک شده، پس بنابراين دانشجويان پر در آورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زده اند.» به عبارت ديگر گلولهها به دانشجويان نخورده بلکه دانشجويان به هوا پرواز کردهاند و خود را به گلولهها زدهاند.
قربانيان نيکسون
روز بعد نيکسون به ايران آمد ودر همان دانشگاه، در همان دانشگاهي که هنوز به خون دانشجويان بيگناه رنگين بود، دکتراي افتخاري حقوق دريافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده مساعدت و کمک داد و به رييس جمهور آمريکا پيغام برد که آسوده بخوابد چون او که نوشته بود؛ "... گو اين که مخاطراتي که متوجه ايران بود، تخفيف يافته است. معذالک ابرهايي که ايران را تهديد ميکرد، به کلي متلاشي و پراکنده نشده است. و مملکت نسبتاً امن و امان است!
صبح ورود نيکسون يکي از روزنامهها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهاي به نيکسون نوشت که فورا توقيف شد. ولي دانشجويان سحرخيزي که خواب و خوراک نداشتند واستراحت در قبل مرگ دوستانشان ميسر نبود، زودتر از پليس روزنامه را خواندند. در اين نامه سرگشاده ابتدا به سنت قديم ما ايرانيها اشاره شده بود که «هرگاه دوستي از سفر ميآيد يا کسي از زيارت باز ميگردد و يا شخصيتي بزرگ وارد ميشود، ما ايرانيان به فراخور حال در قدم او گاوي يا گوسفندي قرباني ميکنيم.» آنگاه خطاب به نيکسون گفته شده بود:«آقاي نيکسون وجود شما آنقدر گرامي و عزيز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين کشور يعني دانشجويان دانشگاه را قرباني کردند.»
نثار روح پاک شهداي دانشجو صلوات
آن روز ساکت ترين روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثهاي را نشان ميداد ، دانشجويان بياندازه آرام و هوشيار بودند که به هيچ وجه بهانهاي به دست کودتاچيان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد ؟ و چطور سه نفر از بهترين دوستان ما، بزرگنيا، قندچي و رضوي به شهادت رسيدند ؟
از روز 14 آذر تظاهراتي که در گوشه به وقوع ميپيوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عدهاي دستگير شدند. روز 15 آذر مجددا تظاهرات بي سابقه اي در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکدههاي پزشکي، حقوق و علوم ، دندانپزشکي، تظاهرات موضعي بود و جلوي هر دانشکده مستقلا انجام ميگرفت و سرانجام با يورش سربازان خاتمه مييافت و عدهاي دستگير شدند. در بازار نيز همزمان با تظاهرات دانشجويان، مردم دست به اعتصاب زده شروع به تظاهرات کردند و عدهاي به وسيله مامورين نظامي گرفتار شدند.
ضمناً در تاريخ 24 آبان اعلام شده بود که نيکسون معاون رييس جمهور آمريکا از طرف آيزنهاور به ايران ميآيد. نيکسون به ايران ميآمد تا نتايج « پيروزي سياسي اميد بخشي که در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي شده است » (نقل از نطق آيزنهاور در کنگره آمريکا بعد از کودتاي 28 مرداد) را ببيند.
دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند که هنگام ورود نيکسون ، ضمن دمونستراسيون عظيمي ، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداري خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات عليه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه «حکيم فرموده» همه جا به چشم ميخورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نيکسون حتمي مينمود.
ولي اين تظاهرات براي دولتيان خيلي گران تمام ميشد زيرا تار و پود وجود آن ها بستگي به کمک سرشار آمريکا داشت. اين بود که دستگاه براي خفه کردن مردم و جلوگيري از تظاهرات از ارتکاب هيچ جنايتي ابا نداشت. روز 15 آذر يکي از دربانان دانشگاه شنيده بود که تلفني به يکي از افسران گارد دانشگاه دستور ميرسد که « بايد دانشجويي را شقه کرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نيکسون صداها خفه گردد و جنبدهاي نجنبد...».
دولت بغض و کينه شديدي به دانشگاه داشت. زيرا دانشجويان پرچمدار مبارزات ملي بودند و با فعاليت مداوم و موثر خود هيات حاکمه را به خطر و سقوط تهديد ميکردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاريان را کم و بيش مجبور به سکوت کرد ولي دانشگاه همچنان خاري در چشم دستگاه مي خليد و دست از مبارزه بر نميداشت و دستگاه همچون درنده خونخواري به کمين نشسته دندان تيز کرده بود که از دانشجويان مبارز دانشگاه انتقام بگيرد. انتقامي که عبرت همگان شود.
اين بود که به خاطر انتقام از دانشجويان و به بهانه تظاهرات عليه تجديد رابطه با انگلستان و براي جلوگيري از تظاهرات در مقابل نيکسون جنايت بزرگ هيات حاکمه ايران در صبح روز دوشنبه شانزده آذر ماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پيوست. صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه ، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق العاده سربازان و اوضاع غير عادي اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهاي را پيش بيني ميکردند. نقشه پليد هيات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجويان حتي الامکان سعي ميکردند که به هيچ وجه بهانهاي به دست بهانه جويان ندهند. از اين رو دانشجويان با کمال خونسردي و احتياط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمايي عدهاي کارآگاه به راه افتادند.
حدود ساعت 10 صبح موقعي که دانشجويان در کلاسها بودند، چندين نفر از سربازان دسته "جانباز " به معيت زيادي سرباز معمولي رهسپار دانشکده فني شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فني که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بوديم. آقاي مهندس شمس استاد نقشه برداري تدريس ميکرد. صداي چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش ميرسيد. اضطراب و ناراحتي بر همه مستولي شده بود و کسي به درس توجه نميکرد. در اين هنگام پيشخدمت دانشکده مخفيانه وارد کلاس شده به دانشجويان گفت: « بسيار مواظب باشيد. چون سربازان ميخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلاميه يا روزنامهاي داريد از خود دور کنيد (آن روز «راه مصدق» و اعلاميههاي نهضت مقاومت ملي به وفور در دانشگاه پخش ميشد.) مهندس خليلي به شدت عصباني است و تلاش ميکند از ورود سربازان به کلاس جلوگيري کند ولي معلوم نيست که قادر به اين کار باشد » او مهندس خليلي و دکتر عابدي رييس و معاون دانشکده فني با تمام قوا ميکوشيدند از ورود سربازان به کلاس جلوگيري کنند. ولي سربازان نه تنها به حرف آنها اهميتي ندادند بلکه آنها را تهديد به مرگ کردند. تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز«جانباز» با مسلسل سبک وارد کلاس شدند.
آغاز درگيريها
عدهاي از سربازان، دانشکده فني را به کلي محاصره کرده بودند تا کسي از ميدان نگريزد.اکثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاي جنوبي و غربي دانشکده خارج شوند. در اين ميان بغض يکي از دانشجويان ترکيد. او که مرگ را به چشم ميديد و خود را کشته ميدانست ديگر نتوانست اين همه فشار دروني را تحمل کند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شکل شعارهاي کوتاه بيرون ريخت:« دست نظاميان از دانشگاه کوتاه ». هنوز صداي او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند، به کلي غافلگير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشي بود. دانشجويان يکي پس از ديگري به زمين ميافتادند به خصوص که بين محوطه مرکزي دانشکده فني و قسمتهاي جنوبي سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشيني عده زيادي از دانشجويان روي اين پلهها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.
اجساد خونآلود شهيدان و آن همه نالههاي پرشورشان نه تنها در دل سنگ اين جلادان اثري نکرد بلکه با مسرت و پيروزي به دستگيري باقيمانده دانشجويان پرداختند. هر که را يافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دستهاي بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پيروزي خود را براي يزيد زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دريافت دارند. در اين واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فني بياندازه به دانشجويان کمک کردند.
بدين ترتيب سه نفر از دوستان ما بزرگنيا، قندچي و شريعت رضوي شهيد و بيست و هفت نفر دستگير و عده زيادي مجروح شدند. هنگام تيراندازي بعضي از رادياتورهاي شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحين در آميخت و سراسر محوطه مرکزي دانشکده فني را پوشاند، طوري که حتي پس از ماهها از در و ديوار دانشکده فني بوي خون ميآمد. مامورين انتظامي پس از اين عمل جنايتکارانه و ناجوانمردانه از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده براي پوشاندن آثار جرم خود خونها را پاک کردند ولي ماهها اثر خون در گوشه و کنار ديده ميشد و سالها جاي گلولهها بر در وديوار دانشکده فني نمايان بود و تا زمين ميگردد و تاريخ وجود دارد، ننگ و رسوايي بر کودتاچيان خواهد بود.
جريان اين فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کينه آزاديخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پيروي از دانشکده فني و به عزاي شهداي آن در اعتصاب عميقي فرورفت. بعد از ظهر آن روز دانشجويان با کراوات سياه از دانشکده حرکت کردند و با سکوت غمآلود و ماتم زده رهسپار خيابانهاي مرکزي شهر شدند و مخصوصاً در خيابانهاي لالهزار و استانبول انبوه دانشجويان عزادار نظر هر رهگذري را جلب و او را متوجه اين جنايت عظيم ميکرد. بيشتر دانشکدههاي شهرستانها نيز براي پشتيباني از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زيادي از سازمانهاي دانشجويي خارج از کشور نيز به عمل وحشيانه و خصمانه دولت به شدت اعتراض کردند. در مقابل سيل اعتراض، جنايتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجويان براي گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نيز اجباراً تيرهايي به هوا شليک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند.
يکي از مجلات، با آنکه سانسور شديدي وجود داشت و کسي جرات نميکرد عليه دستگاه کلمهاي بنويسد به مسخره نوشته بود که «اگر تيرها هوايي شليک شده، پس بنابراين دانشجويان پر در آورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زده اند.» به عبارت ديگر گلولهها به دانشجويان نخورده بلکه دانشجويان به هوا پرواز کردهاند و خود را به گلولهها زدهاند.
قربانيان نيکسون
روز بعد نيکسون به ايران آمد ودر همان دانشگاه، در همان دانشگاهي که هنوز به خون دانشجويان بيگناه رنگين بود، دکتراي افتخاري حقوق دريافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده مساعدت و کمک داد و به رييس جمهور آمريکا پيغام برد که آسوده بخوابد چون او که نوشته بود؛ "... گو اين که مخاطراتي که متوجه ايران بود، تخفيف يافته است. معذالک ابرهايي که ايران را تهديد ميکرد، به کلي متلاشي و پراکنده نشده است. و مملکت نسبتاً امن و امان است!
صبح ورود نيکسون يکي از روزنامهها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهاي به نيکسون نوشت که فورا توقيف شد. ولي دانشجويان سحرخيزي که خواب و خوراک نداشتند واستراحت در قبل مرگ دوستانشان ميسر نبود، زودتر از پليس روزنامه را خواندند. در اين نامه سرگشاده ابتدا به سنت قديم ما ايرانيها اشاره شده بود که «هرگاه دوستي از سفر ميآيد يا کسي از زيارت باز ميگردد و يا شخصيتي بزرگ وارد ميشود، ما ايرانيان به فراخور حال در قدم او گاوي يا گوسفندي قرباني ميکنيم.» آنگاه خطاب به نيکسون گفته شده بود:«آقاي نيکسون وجود شما آنقدر گرامي و عزيز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين کشور يعني دانشجويان دانشگاه را قرباني کردند.»
نثار روح پاک شهداي دانشجو صلوات
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برای درج نظر درباره ی این مقاله
ابتدا در قسمت نظر به عنوان: گزینه نام / آدرس اینترنتی:
را انتخاب و پس از تکمیل آن ، نظرتان را در کادر زیر درج فرمائید